به گزارش اکوایران، سفر برنامه‌ریزی‌شده دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، به خاورمیانه از ۱۳ تا ۱۶ مه، صرفاً یک تور نمادین نیست؛ بلکه یک مانور قدرت سنجیده‌شده است که از ضرورت‌های اقتصادی داخلی، دگرگونی‌های ژئوپلیتیکی جهانی، و جایگاه محوری کشورهای حوزه خلیج فارس در راهبرد منطقه‌ای آمریکا ناشی شده است.

در حالی که برنامه رسمی این سفر ممکن است به‌لحاظ دیپلماتیک مبهم باقی بماند، اما اهداف پنهان آن، نشان از دستورکاری دقیق و سنجیده دارد: کسب دستاوردهای اقتصادی، تقویت چشم‌اندازهای سیاسی، و تحکیم سلطه ایالات متحده بر متحدان قابل‌اعتمادش در خلیج فارس؛ یعنی قطر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی.

به نوشته وبسایت ژئوپولیتیکال مانیتور، این سه کشور نه‌تنها ستون‌های ثبات منطقه‌ای محسوب می‌شوند، بلکه به‌عنوان نمایندگان کارآمدی برای نمایش قدرت آمریکا – بدون هزینه‌های درگیری مستقیم نظامی- نیز به شمار می‌روند. از اهرم‌ فشار انرژی و نقدینگی مالی گرفته تا میانجی‌گری در منازعات منطقه‌ای، هر یک از این کشورها دارایی‌های منحصربه‌فردی را در اختیار دارند که ترامپ به‌وضوح مصمم است از آن‌ها بهره‌برداری کند.

اما در این مسیر، او باید از میدان مین رقابت‌های منطقه‌ای، چندقطبی‌شدن فزاینده جهان، و وفاداری‌های در حال دگرگونی عبور کند - به‌ویژه با توجه به نفوذ رو‌به‌افزایش چین و نقش پیچیده روسیه.

اول آمریکا، با تأمین مالی خلیج

اولویت اصلی ترامپ همچنان مسائل داخلی است: او باید با دستاوردهای ملموس به واشنگتن بازگردد تا اعتبار دکترین «اول آمریکا»ی خود را اثبات کند. با افزایش فشارهای تورمی ناشی از سیاست‌های تعرفه‌ای، ترامپ مشتاق است توافق‌هایی را کسب کند که سرمایه‌های کلان کشورهای خلیج فارس را به اقتصاد آمریکا روانه کند. این شامل تعهدات سرمایه‌گذاری چند میلیارد دلاری از سوی ریاض، دوحه و ابوظبی است. برخلاف دولت‌های پیشین که بر ظرافت‌های دیپلماتیک تأکید داشتند، ترامپ به‌جای دیپلماسی بلندمدت، به سیاست خارجی معامله‌محور تمایل دارد.

بی‌توجهی آشکار او به عمان - احتمالاً به‌دلیل اکراه مسقط از ارائه تعهدات گسترده سرمایه‌گذاری - نشانه‌ای از این است که دسترسی به رئیس‌جمهور آمریکا، اکنون مشروط به ارزش همکاری‌های اقتصادی با ایالات متحده است. این پیام برای دیگر بازیگران منطقه‌ای نیز روشن است: همسویی اقتصادی با منافع آمریکا، شرط جدید برای تعامل دیپلماتیک با واشنگتن خواهد بود.

سیاست انرژی: یک معامله‌ نامحتمل

یکی از نگرانی‌های فوری ترامپ، قیمت نفت است. هزینه‌های بالای انرژی می‌تواند تورم داخلی را تشدید کرده و روایت اقتصادی او را تضعیف کند. با این حال، عربستان سعودی- بازیگر اصلی قیمت‌گذاری نفت در جهان - دلایل قانع‌کننده‌ای برای حفظ قیمت‌های بالا دارد؛ از جمله تراز کردن بودجه ملی و پیشبرد اهداف بلندپروازانه سند چشم‌انداز ۲۰۳۰، به‌ویژه در حالی که پروژه‌های زیربنایی چند میلیارد دلاری متعددی در این کشور در حال اجراست. بنابراین، مذاکرات کمتر حول اقناع خواهد بود و بیشتر شبیه به یک چانه‌زنی راهبردی خواهد بود. ترامپ ممکن است در ازای امتیازاتی کوتاه‌مدت در زمینه تولید نفت، ضمانت‌های امنیتی گسترده‌تر یا قراردادهای تسلیحاتی را پیشنهاد دهد.

نفت عربستان

با این حال، هرگونه توافقی در این زمینه شکننده و موقت خواهد بود. کشورهای خلیج فارس بیش از گذشته آگاهند که اهرم انرژی، یکی از معدود ابزارهایی است که در این شراکت نابرابر با واشنگتن، به آنان قدرتی نسبی می‌دهد.

اوکراین و جست‌وجو برای راه‌حل سریع

یکی از ابعاد کمتر مورد توجه این سفر، تمایل ترامپ به بهره‌برداری از دیپلماسی خلیج فارس برای میانجی‌گری در پایان دادن به جنگ اوکراین است. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود که «در یک روز» به این جنگ پایان خواهد داد.

این وعده هنوز محقق نشده و با توجه به محدود بودن زمان، ترامپ خلیج فارس - به‌ویژه عربستان سعودی - را مسیری مؤثر برای تعامل با مسکو می‌بیند. اوایل سال ۲۰۲۵، عربستان سعودی به‌طور بی‌سروصدا میزبان مذاکرات پشت‌پرده بین آمریکا و روسیه بود که نقش آن را به‌عنوان میانجی بی‌طرف تقویت کرد. انتظار می‌رود ترامپ در سفرش، از ریاض به‌صورت علنی تمجید کند و در عین حال خواهان آغاز دوباره ابتکار صلحی از سوی کشورهای خلیج فارس برای دستیابی به آتش‌بس شود. در صورت موفقیت، این اقدام نه‌تنها یک پیروزی تبلیغاتی بزرگ برای ترامپ خواهد بود، بلکه جایگاه راهبردی عربستان سعودی را نیز در سطح بین‌المللی ارتقا خواهد داد.

هدف گرفتن پکن: آزمون جدید خلیج فارس

عامل چین نیز سایه سنگینی بر این سفر خواهد انداخت. ترامپ تلاش خواهد کرد تا کشورهای خلیج فارس - نه‌فقط امارات، قطر و عربستان، بلکه هر شش کشور شورای همکاری خلیج فارس - را تحت فشار قرار دهد تا به طور آشکاری از پکن فاصله بگیرند. واشنگتن، منطقه خلیج فارس را یکی از خطوط گسل مهم در رقابت راهبردی میان ایالات متحده و چین می‌داند.

با این حال، کشورهای منطقه به‌طور فزاینده‌ای در حال تقسیم ریسک‌های خود هستند؛ از یک سو روابط اقتصادی خود را با چین گسترش می‌دهند و از سوی دیگر، همچنان به امنیت آمریکا وابسته‌اند. در نتیجه، فشار بیش از حد می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد. ترامپ باید شرکای خود در خلیج فارس را قانع کند - نه وادار - که هم‌سویی بیشتر با واشنگتن، همچنان بهترین گزینه برای امنیت و منافع آنان است. برای این کار، او باید انگیزه‌های اقتصادی محکمی ارائه دهد، به‌ویژه در حوزه‌های همکاری امنیتی و تجارت فناوری پیشرفته.

توافق‌نامه ابراهیم و پروژه تیران

عادی‌سازی روابط با اسرائیل یکی دیگر از محورهای اصلی دستور کار ترامپ خواهد بود. انتظار می‌رود او عربستان سعودی را تحت فشار بگذارد تا به‌صورت رسمی به توافق‌نامه ابراهیم بپیوندد و هم‌زمان از امارات بخواهد تا تعهدات پیشین خود در این زمینه را تقویت کند. با این حال، هزینه سیاسی چنین اقداماتی در میان افکار عمومی عرب، به‌ویژه با تداوم عملیات نظامی اسرائیل در غزه و حساسیت‌های منطقه‌ای فزاینده - از جمله بحث جابجایی اجباری جمعیت غزه توسط اسرائیل - در حال افزایش است.

دولت عربستان محمد بن سلمان

یکی از پیشنهادهای بحث‌برانگیزی که اخیراً به‌صورت غیررسمی و پشت‌پرده مطرح شده، تأسیس یک پایگاه نظامی آمریکایی در جزیره تیران، موقعیتی راهبردی در دریای سرخ است. گرچه چنین اقدامی می‌تواند از نظر امنیتی به منافع آمریکا و اسرائیل کمک کند - به‌ویژه در مقابله با تهدید حوثی‌ها - اما ممکن است واکنش‌های شدیدی را در پی داشته باشد؛ نه‌تنها از سوی ایران و گروه‌های فلسطینی، بلکه همچنین از سوی مصر. قاهره ممکن است چنین ترتیبی را به‌عنوان زیر پا گذاشتن توافقات امنیتی خود در مورد کانال سوئز و صحرای سینا تفسیر کند و آن را به‌منزله کاهش نقش منطقه‌ای‌اش به نفع محور رو‌به‌رشد عربستان-اسرائیل-آمریکا تلقی کند.

اگر ترامپ در این زمینه بیش از حد فشار وارد کند، ممکن است مصر - یکی از شرکای دیرینه آمریکا - را از خود براند و این کشور را بیش از پیش به مدار چین یا روسیه سوق دهد. هزینه‌های راهبردی این اقدام ممکن است بسیار بیشتر از منافع آن باشد. آنچه در نهایت مورد نیاز است، بازتنظیم همکاری‌های امنیتی راهبردی میان ایالات متحده، مصر و عربستان سعودی است.

خواسته‌های خلیج فارس: تغییر موازنه قدرت در نظم چندقطبی

در حالی که ترامپ با فهرستی از مطالبات وارد منطقه می‌شود، کشورهای خلیج فارس نیز بازیگرانی منفعل نیستند. آن‌ها نیز فهرست بلندبالایی از خواسته‌های راهبردی دارند و احتمالاً برای دستیابی به آن‌ها به‌شدت فشار خواهند آورد. از جمله این خواسته‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

بازنگری در سیاست آمریکا نسبت به سوریه: پس از سقوط بشار اسد، کشورهای خلیج فارس، به‌ویژه عربستان سعودی، در حال پیشبرد ابتکار منطقه‌ای برای بازگرداندن سوریه به عرصه دیپلماسی هستند. رهبران خلیج فارس می‌خواهند که ترامپ موضع خصمانه ایالات متحده را کنار بگذارد و تحریم‌های قانون سزار را که مانعی در مسیر بازسازی و سرمایه‌گذاری در سوریه است، لغو کند. با توجه به اینکه قطر و عربستان سعودی متعهد به تسویه بدهی‌های سوریه به بانک جهانی شده‌اند، کشورهای خلیج در آستانه ایفای نقشی کلیدی در آینده اقتصادی سوریه هستند، البته در صورتی که واشنگتن با آنان همراهی کند.

بازدارندگی در برابر ایران و اسرائیل: پایتخت‌های کشورهای خلیج فارس به‌طور فزاینده‌ای از احتمال اقدامات یک‌جانبه اسرائیل علیه محور ایران - به‌ویژه در لبنان و سوریه و نیز حملات هدفمند در یمن - نگران هستند. آن‌ها بیم آن دارند که درگیر یک جنگ منطقه‌ای شوند که ثبات اقتصادی‌شان را به‌خطر اندازد. از این رو، احتمالاً از ترامپ خواهند خواست تا اسرائیل را مهار کرده و ابتدا از راه‌حل‌های دیپلماتیک حمایت کند، نه رویکردهای تقابلی. افزون بر این، با توجه به سرمایه‌گذاری‌های گسترده عربستان سعودی در حوزه گردشگری در سواحل غربی‌اش، کاهش تنش در بحران دریای سرخ یک ضرورت حیاتی برای ریاض است.

ارتش عربستان

تکنولوژی و قراردادهای دفاعی: تجهیزات نظامی پیشرفته - از جمله جنگنده‌های نسل جدید، سامانه‌های پدافند هوایی و پهپادها - در صدر فهرست درخواست‌های کشورهای خلیج فارس قرار خواهند داشت. عربستان سعودی همچنین ممکن است برای گرفتن تأیید آمریکا برای راه‌اندازی یک برنامه هسته‌ای غیرنظامی فشار بیاورد؛ با استناد به لزوم توازن با ایران و ضرورت تنوع‌بخشی به منابع انرژی. در ماه آوریل اعلام شد که مذاکرات در خصوص توافق هسته‌ای غیرنظامی میان آمریکا و عربستان در حال پیشرفت است.

دسترسی به هوش مصنوعی و نیمه‌هادی‌ها: امارات متحده عربی به‌ویژه نگران محدودیت‌های صادراتی ایالات متحده در خصوص تراشه‌های نیمه‌رسانا است که برای توسعه هوش مصنوعی حیاتی هستند. انتظار می‌رود که از ترامپ درخواست شود این محدودیت‌ها را کاهش دهد؛ احتمالاً در ازای سرمایه‌گذاری گسترده امارات در شرکت‌های فناوری آمریکایی و ادامه فاصله گرفتن از تأمین‌کنندگان چینی. این یک قمار راهبردی است که هر دو طرف احتمالاً با دقت آن را ارزیابی خواهند کرد. گزارش‌ها حاکی از آن است که دولت آمریکا در حال بررسی کاهش محدودیت‌های صادراتی به امارات است تا این کشور بتواند برای زیرساخت‌های هوش مصنوعی خود تراشه خریداری کند. با توجه به سفر قریب‌الوقوع ترامپ به ابوظبی، امکان شکل‌گیری همکاری راهبردی تازه‌ای میان آمریکا و امارات در حوزه هوش مصنوعی وجود دارد.

تضمین‌های امنیتی برای قطر: دوحه احتمالاً خواهان حفظ حضور نظامی ایالات متحده در خاک خود و تأیید مجدد موقعیت متحد اصلی غیرناتو برای واشنگتن خواهد بود. قطر همچنین در پی آن است که حمایت از خود را در فضای سیاسی واشنگتن تقویت کند، به‌ویژه با توجه به انتقادات اخیر کنگره از روابط این کشور با حماس. نقش قطر به‌عنوان میانجی‌گر کلیدی منطقه‌ای مستلزم داشتن انعطاف دیپلماتیک است؛ چیزی که دوحه امیدوار است ترامپ آن را حفظ کند.

نشستی معاملاتی با مخاطرات ژئوپولیتیکی بالا

سفر ترامپ در سال ۲۰۲۵ به خاورمیانه نمادی از یک چرخش بزرگ در سیاست خارجی ایالات متحده است؛ چرخشی از ائتلاف‌های نهادی و دیپلماسی بلندمدت به‌سوی معامله‌محوری و امتیازات کوتاه‌مدت. اتکای او به متحدان خلیج فارس برای کسب دستاوردهای اقتصادی، سیاسی و راهبردی، نه تنها اولویت‌های شخصی‌اش را نشان می‌دهد، بلکه بازتابی از نظم نوین جهانی است که در آن چندقطبی‌بودن، به وضعیت عادی تبدیل شده است.

برای کشورهای خلیج فارس، این سفر هم یک فرصت است و هم یک آزمون. گرچه آن‌ها از جلب مجدد توجه واشنگتن استقبال می‌کنند، اما روزبه‌روز در تعیین هم‌پیمانان خود مستقل‌تر و گزینشی‌تر عمل می‌کنند. آن‌ها دیگر وفاداری بدون منفعت ارائه نمی‌دهند و چشم خود را بر ظهور قدرت‌های جایگزین در عرصه جهانی نیز نمی‌بندند. آنچه از این سفر بیرون خواهد آمد، شاید بازتعریف اتحاد آمریکا و خلیج فارس نباشد، اما بی‌تردید خطوط کلی این رابطه را در دوران آشفتگی و بازتنظیم توازن قدرت جهانی، روشن‌تر خواهد کرد.