رقابتی که بیش از هر چیز دیگری جهان ما را دگرگون خواهد کرد/ آمریکا در حال باختن جنگ سرد جدید است؟
اکوایران: از میان تمام بحرانها و درگیریهای امروز، رقابت میان ایالات متحده و چین بیش از هر چیز دیگری جهان ما را دگرگون خواهد کرد.

ترجمۀ مسعود یوسفحصیرچین
از میان تمام بحرانها و درگیریهای امروز، رقابت میان ایالات متحده و چین بیش از هر چیز دیگری جهان ما را دگرگون خواهد کرد. این رقابت میان دو قدرت برتر، نظام بینالملل و زندگی مردم سراسر جهان را شکل خواهد داد. در بهترین حالت، این نبردی طولانی و پرتنش خواهد بود ــیک «جنگ سرد جدید»ــ که سالها ادامه خواهد یافت. در بدترین حالت، ممکن است به فاجعهای هستهای منجر شود. برای آمریکاییها، پیروزی در این رقابت، چالش اصلی زمانۀ ماست.
پکن اهمیت این نبرد را بهخوبی درک میکند. دهههاست میکوشد جای ایالات متحده را به عنوان قدرت برتر آسیا بگیرد. هدف بلندمدت آن، به گفتۀ شی جینپینگ، رهبر چین، «آفرینش آیندهای است که در آن ابتکار عمل و موقعیت برتر در دستان ما خواهد بود». از سال ۲۰۱۷، دو رئیسجمهور متفاوت آمریکا ــدونالد ترامپ و جو بایدنــ چین را به عنوان رقیب اصلی ایالات متحده معرفی کردهاند. ارتش، اقتصاد و دولت آمریکا همگی در حال دگرگونی به واسطۀ رقابت با پکن هستند. در کشوری که به شدت دوقطبی شده، سیاستهای ضدچینی از معدود اقداماتی هستند که هنوز میتوانند حمایت گستردۀ هر دو حزب کسب کنند.
اما آیا این سیاستها مؤثر هستند؟ آمریکا در این نبرد سرنوشتساز، چگونه عمل میکند؟
این همان پرسشی بود که من در کنفرانسی در مدرسۀ مطالعات پیشرفتۀ بینالمللی دانشگاه جانز هاپکینز در اوایل همین ماه، از گروهی برجسته از کارشناسان ــدانشگاهیان، اندیشکدهنشینان، مقامات پیشین آمریکایی و دیگرانــ مطرح کردم. پاسخهای آنان تابستان امسال در قالب یک کتاب منتشر خواهد شد. آنچه در ادامه میآید برداشت خود من از هفت درس حیاتی برای این جنگ سرد جدید است.
ایالات متحده نزدیک به یک دهه است که این نبرد را آغاز کرده است. در بسیاری از جبههها پیشرفتهایی واقعی، حتی تاریخی، داشته است. با این حال، در برخی حوزههای کلیدی هنوز فوریت، منابع یا توان رقابتی کافی وجود ندارد. و در دوران دوم و پرآشوب ریاستجمهوری ترامپ، که گاه خودویرانگر هم هست، هنوز بهروشنی مشخص نیست که آمریکا رویکردی برنده در اختیار دارد یا نه.
ظهور امپراتوری چین
اولین نکتهای که باید دانست این است که جنگ سرد جدید قدیمیتر از آن است که به نظر میرسد. این رقابت از سال ۲۰۱۷، در کانون سیاستهای ایالات متحده قرار داشته است، یعنی زمانی که ترامپ چین را یک «رقیب راهبردی» خواند که میکوشد «جهانی در تضاد با ارزشها و منافع آمریکا» بسازد. با این حال، ریشههای آن بسیار عمیقتر است.
رقابت آمریکا و چین فصل تازهای در نبردی دیرینه میان قدرتهای حاکم و قدرتهای نوظهور است. این نبرد بخشی از جنگی گستردهتر است بر سر این است که دیکتاتوریها بر جهان سلطه خواهند یافت یا دموکراسیها. افزون بر این، این نبرد به جاهطلبیهای راهبردی دیرپای چین و نخبگان حاکم آن گره خورده است.
زمانی که شی جینپینگ از «احیای بزرگ ملت چین» سخن میگوید، در واقع میخواهد بگوید که چین ــکه زمانی بزرگترین امپراتوری جهان بودــ باید آن جایگاه رفیع را بازپس گیرد. از زمانی که حزب کمونیست چین در سال ۱۹۴۹ به قدرت رسید، رهبران آن باور داشتند که کشورشان روزی از آمریکا پیشی خواهد گرفت. حتی در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که واشنگتن در حال کمک به شکوفایی اقتصادی پکن بود، رهبران چین گمان میکردند که ایالات متحده ــبهعنوان هژمون لیبرال و تثبیتشدهــ قصد مهار و خفه کردن رقیبی نوظهور و غیرلیبرال را دارد. دنگ شیائوپینگ، رهبر حزب کمونیست، در سال ۱۹۸۹ گفت جنگ سرد آمریکا و شوروی رو به پایان است، اما جنگ سرد آمریکا و چین از پیش آغاز شده است.
دهههاست که چین مشغول ساخت ابزارهای لازم برای پیروزی در این رقابت بوده است: تقویت نظامی بیسابقۀ آن از دهۀ ۱۹۹۰ آغاز شد. آمریکا نیز در واقع مدتهاست که با پکن رقابت میکند، بیشتر از آنچه به نظر میرسد.
پس از پایان جنگ سرد اول، ایالات متحده به دنبال تجارت سودآور و دوجانبه با چین رفت. اما در عین حال، اتحادهای خود و حضور نظامی پرقدرتش را در منطقۀ اقیانوس آرام حفظ کرد تا مانع از آن شود که پکن همسایگانش را تهدید یا وادار به تبعیت کند. حتی مشارکت اقتصادی نیز انگیزههای پنهان و زیرکانهتری داشت: هدف این بود که با بستن چین به نظم جهانی تحت رهبری آمریکا، این کشور رام شود و حتی با تقویت نیروهای لیبرال درون آن، دگرگون گردد. وقتی مقامهای حزب کمونیست چین آمریکا را به تلاش برای مهار و تغییر کشورشان متهم میکنند، کاملاً هم بیراه نمیگویند.
آنچه در دهۀ ۲۰۱۰ تغییر کرد، این بود که رقابتی مبهم و زیرپوستی، به تقابلی آشکارتر و تندتر بدل شد. مشارکت اقتصادی دیگر اثری در معتدلسازی چین نداشت، کشوری که تحت رهبری شی جینپینگ در سال ۲۰۱۲ تهاجمیتر و استبدادیتر شده بود. در واقع، این مشارکت نتیجۀ معکوس داد: چین آنقدر ثروتمند، قدرتمند و بااعتمادبهنفس شد که نظم تحت رهبری آمریکا را در آسیا و حتی در سطح جهانی به چالش کشید. بلندپروازیهای چین، نگرانیهای آمریکا را برانگیخت. و نتیجۀ آن، رقابت تندتر و زشتتری شد که امروز با آن روبهرو هستیم.
جهانیسازی مرده است
دومین درس این است که جنگ سرد جدید به جهانیسازی پایان داده ــبنابراین پیروزی به معنای گذار از «یک جهان» به «دو جهان» است. رقابت میان آمریکا و چین، در بنیاد خود، رقابتی فناورانه و اقتصادی است. قدرت اقتصادی پایهی قدرت راهبردی است. به قول معروف، کسانی که در فناوریهای کلیدی فرمانروایی میکنند، بر جهان فرمان میرانند. سالها، آمریکاییها بر این باور بودند که ظهور یک اقتصاد جهانی یکپارچه، نیرویی در خدمت صلح خواهد بود. اما امروز، وابستگی متقابل به منبعی از تعارض و آسیبپذیری بدل شده است.
چین در تلاش است تا نقاط گلوگاهی فناوری و زنجیرههای تأمین را تحت کنترل بگیرد. این کشور از بازار عظیم خود، توان تولیدی بیرقیب و شیوههای ناعادلانۀ تجاری برای وادارسازی دیگر کشورها بهره میبرد. آمریکا نیز در پاسخ، از تعرفهها، کنترلهای صادراتی و دیگر ابزارهای جنگ اقتصادی استفاده کرده است. در دوران ریاستجمهوری جو بایدن، ایالات متحده سرمایهگذاریهای بیسابقهای در زمینه نیمههادیها و خودروهای الکتریکی انجام داده است.
این رقابت فناورانه و تجاری، نبردی برای برتری اقتصادی است. همچنین، جنگی است برای اثرگذاری بر دیگر کشورها. طرح کمربند و جاده چین با استفاده از وامدهی، توسعه زیرساخت و تجارت، تلاش میکند کشورها را به مدار پکن بکشاند. تلاش جهانی شرکت هواوی برای گسترش شبکه 5جی نیز با هدف تثبیت نفوذ چین در کشورهای گوناگون انجام میگیرد.
حتی پیش از آنکه ترامپ تعرفههای سنگین خود را علیه چین وضع کند، جهانیسازی سرمستکننده دوران پس از جنگ سرد به پایان رسیده بود. با این حال، پیروزی در این دوران پرتنش جدید، به چیزی بیشتر از طلاق اقتصادی میان آمریکا و چین نیاز دارد.
بله، آمریکا و متحدانش باید دسترسی چین به پول، بازارها و فناوری غرب را محدود کنند ــو وابستگی خود را به کشوری خصمانه کاهش دهند. اما واشنگتن همچنین باید یکپارچگی خود را با کشورهای دوست عمق ببخشد تا مقاومتی پایدار بدون از دست دادن کارایی ایجاد کند ــو نیروی جمعی لازم برای رقابت با کارخانه جهانی را فراهم آورد. راه جایگزین، یعنی حمایتگرایی کورکورانه، تنها به نابودی ائتلافها و شکوفاییای میانجامد که برای حفظ برتری جامعۀ دموکراتیک ضروری است. «یک جهان» رؤیای دیروز است. «دو جهان» مسیر پیروزی در جنگ سرد جدید است.
ائتلافسازی و ائتلافشکنی
سومین درس این است که رقابت میان قدرتهای بزرگ، رقابتی برای ساختن و شکستن ائتلافهاست: هر بخش از سیاست آمریکا در قبال چین زمانی بهتر پیش میرود که آمریکا دوستان قدرتمندی در کنار خود داشته باشد. اما ساختن چنین ائتلافی دشوار است، زیرا پکن از مشوقهای مثبت ــمانند توافقهای تجاری مشروعــ و همچنین فشارهای منفی همچون تهدید اقتصادی و نظامی برای بر هم زدن این روابط استفاده میکند.
در بیشتر سالهای دهه گذشته، آمریکا در این رقابت پیش بود، عمدتاً بهدلیل اشتباهات راهبردی چین. رفتارهای تهاجمی پکن نسبت به همسایگانش، از هند تا ژاپن، دشمنی برانگیخت.
حمایت چین از حملۀ روسیه به اوکراین، بیشتر اروپا را از آن دور کرد. در نتیجه، آمریکا شروع به همراستا کردن دموکراسیهای پیشرفته علیه فشارهای چین کرد. ائتلافهایی برای مهار تلاش چین جهت سلطه بر فناوریهای 5جی و نیمههادیها ایجاد شد. در منطقه هند و اقیانوسیه، مجموعهای از همکاریهای نوآورانه ــمانند کواد، آکوس و موارد دیگرــ در حال ساختن یک شبکه امنیتی نوپا برای مقابله با چین بودند.
اما «نوپا» واژهای کلیدی است. در هند و اقیانوسیه اتحادهایی در همتنیده وجود دارند، اما هیچ پیمان چندجانبۀ رسمی ــهمچون ناتو در اروپاــ وجود ندارد. بنابراین، مقاومت در برابر تجاوزات چین همچنان کاری خطرناک و بدون برنامۀ مشخص خواهد بود. وسعت جغرافیایی آسیا نیز باعث میشود که کشورها دیدگاهی بومی و محدود داشته باشند: هند خواهان حمایت واشنگتن در مرزهای پرتنش هیمالیاست اما ممکن است در صورت حملۀ چین به تایوان کمکی نکند. هزینههای نظامی در میان دموکراسیهای غرب اقیانوس آرام همچنان ضعیف است؛ وابستگی تجاری و فناورانه به چین نیز هنوز شدید باقی مانده است.
و مهمتر از همه، دولت ترامپ در حالی متحدان آمریکا را برای مقابله با چین فرامیخواند که همزمان سیاستهایی اجرا کرده ــاز جنگهای تجاری ویرانگر گرفته تا درگیریهای بیدلیل با اروپا، و حتی تلاش برای تصاحب قلمرو برخی از همین کشورهاــ که ممکن است آن ائتلاف را از هم بپاشد.
و آمریکا تنها قدرت بزرگی نیست که دوستانی دارد. شراکت «بدون محدودیت» شی جینپینگ با روسیه راهی است برای مصون نگهداشتن چین از تحریمهای آمریکا، دسترسی به فناوریهای حساس نظامی، و اطمینان از آنکه این دو غول اوراسیایی میتوانند «پشت به پشت» هم علیه جهان دموکراتیک بجنگند. مقامات آمریکایی نگرانند که مسکو در جنگی احتمالی با واشنگتن در اقیانوس آرام به کمک چین بیاید ــشاید به تلافی جنگ نیابتی مهلک و مؤثری که آمریکا در اوکراین علیه روسیه به راه انداخته است.
زور گروه جهانی نیرومندی از دموکراسیها هنوز هم بر جمعی از خودکامگان اوراسیایی میچربد. اما یکی از بزرگترین چالشهای واشنگتن امروز این است که اتحادهای سیاسی، در هر دو جبهه، در حال تغییرند.
ارتش آمریکا دارد عقب میماند
داشتن متحد در یک جنگ داغ، حتی بیشتر از یک جنگ سرد، مفید است؛ بازدارندگی در برابر اولی، شرط لازم برای درگیر نشدن در دومی است. اما درس چهارم این است که خطر رویارویی خشونتآمیز در حال افزایش است و آمریکا آمادگی کافی برای آن ندارد.
یک نسل پیش، ارتش آزادیبخش خلق چین، فربه و عقبمانده بود. اما امروز، این ارتش بزرگترین نیروی دریایی و موشکی جهان را در اختیار دارد. رشد سریع و مداوم زرادخانه هستهایاش، تعادل راهبردی را دگرگون کرده است. مانورهای پیچیده و تهدیدآمیزش در اطراف تایوان بهچیزی عادی تبدیل شدهاند. فرانک کندال، دبیر نیروی هوایی آمریکا، دو سال پیش هشدار داد: «چین خود را برای جنگ آماده میکند و مشخصاً برای جنگ با ایالات متحده.»
شاید ارتش چین بخواهد در همین دهه تایوان را تصرف کند ــیا شاید تا دهۀ ۲۰۳۰ خود را آماده نبیند. آنچه مسلم است این است که تعادل نظامی در حال فرسایش است و آمریکا در پاسخگویی با مشکل مواجه است.
آمریکا به پایگاههای جدیدی در فیلیپین و دیگر نقاط خط مقدم دست یافته، اما نیروهای مسلح آن، در تحول مفاهیم و توانمندیهای خود برای مقابله با حملۀ احتمالی چین کُند عمل کردهاند. ایدههای امیدوارکنندهای وجود دارد، مثلاً استفاده از پهپادها برای تبدیل اقیانوس آرام غربی به «جهنم مرگبار»ی برای نیروهای چینی، اما در عین حال ضعفهای چشمگیری هم دیده میشود.
آمریکا حتی بمبهای هدایتشوندۀ لیزری و موشکهای دوربرد کافی برای یک جنگ کوتاه هم ندارد. پایگاه صنعتی دفاعی این کشور نیز قطعاً برای جنگی طولانی آماده نیست. مثالی روشن: آمریکا نیروی دریایی فوقالعادهای دارد، اما کارخانجات کشتیسازیاش نمیتوانند بهسرعت کشتیهای غرقشده در نبرد را جایگزین کنند، همان مشکلی که باعث سقوط ژاپن در جنگ جهانی دوم شد.
طرفداران استراتژی «اول آسیا» امید را در اولویتبندی میبینند. آنها معتقدند که با انتقال منابع از خاورمیانه و اروپا به آسیا، آمریکا میتواند از تهدید پکن پیشی بگیرد. اما بودجۀ دفاعی ایالات متحده آنقدر بزرگ نیست که بتواند حتی با نادیدهگرفتن دیگر مناطق، از پس چین بربیاید.
و رها کردن آن مناطق هم آسان نیست: درست زمانیکه تیم ترامپ در حال نهاییکردن یک استراتژی دفاعی متمرکز بر چین بود، ناوهای هواپیمابر و بمبافکنهای استراتژیک را برای مقابله با ایران و حوثیها به خاورمیانه فرستاده بود. آمریکا به منابع نظامی بیشتری در آسیا نیاز دارد و این منابع فقط با صرفهجویی در جاهای دیگر تأمین نمیشوند.
بهای ضعف میتواند فاجعهبار باشد. اگر آمریکا برتری خود را در غرب اقیانوس آرام از دست بدهد، ممکن است تایوان تسلیم چین شود. یا شاید پکن تصمیم بگیرد تایوان را به زور تصرف کند، آمریکا را تحقیر کند و منطقه را با نیروی نظامی بازسازی نماید. اگر جنگی میان چین و آمریکا دربگیرد، میتواند مسیرهای تجاری و زنجیرههای تأمین جهانی را در هم بشکند و رکودی جهانی به بار آورد ــیا حتی به فاجعهبارترین درگیری هستهای تاریخ بشر منجر شود. بزرگترین خطر سالهای پیشِ رو این است که قدرت ناکافی آمریکا، جنگ سرد دوم را به جنگ جهانی سوم تبدیل کند.
واشنگتن دارد دوستان خود را از دست میدهد
رقابتهای بزرگ تنها با بحرانها و برنامههای جنگی رقم نمیخورند. آنها مستلزم پیروزی در نبرد اطلاعاتی، جنگ رسانهای و گردآوری قدرت نرم هستند. آمریکا در دوران جنگ سرد در این عرصههای ظریفتر رقابت عملکرد خوبی داشت و پیروز شد. اما امروز، از جریان عقب مانده است.
ایالات متحده مدتهاست که در بسیج منابع برای رقابت با پروژههای زیرساختی چین در کشورهای جنوب جهانی با مشکل مواجه بوده است: واشنگتن، برخلاف پکن، نمیتواند به سادگی به شرکتها و بانکهایش دستور دهد در راستای منافع ملی در خارج از کشور عمل کنند. آمریکا پس از جنگ سرد دستگاه جنگ رسانهای خود را منحل کرد. گفته میشود جامعۀ اطلاعاتی آن هنوز در حال بازیابی از نابودی شبکههای جاسوسیاش در چین است. تا همین اواخر، آمریکا دستکم بهتدریج در حال بازگشت به این میدان رقابتها بود. اما اکنون، بهطور یکجانبه در حال خلع سلاح است.
ترامپ آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) را تعطیل کرده و برنامههای کلیدی کمکهای خارجی را متوقف ساخته است. او بنیاد ملی برای دموکراسی را از بودجه محروم کرده و تعطیلی رادیو آسیای آزاد نیز یک گل به خودی در میدان نبرد رسانهای است. آمریکا در عرصۀ ارزشها نیز در حال عقبنشینی است.
البته چین در این زمینه آسیبپذیریهای خود را دارد. حضور پکن در جنوب جهانی گسترده است اما اغلب موجب فساد و تقویت حکومتهای خودکامه میشود. دیپلماسی تهاجمی چین در دوران کرونا (موسوم به دیپلماسی «گرگ جنگجو») افکار عمومی جهان را نسبت به ماهیت خشن چین در حال خیرش آگاه کرد. به نظر نمیرسد که بیشتر مردم خواهان جهانی تحت رهبری چین باشند. اما دارند اعتمادشان به واشنگتن را هم از دست میدهند.
ماهیت قطبیشده و ناکارآمد سیاست آمریکا، وجهۀ آن را در جهان تضعیف کرده است. همچنین دولتی که در داخل، قیود دموکراتیک را نادیده میگیرد و در خارج، از دفاع از ارزشهای لیبرال عقبنشینی میکند، این تصویر را وخیمتر کرده است. این گرایشها میتوانند رکود جهانی دموکراسی را تشدید کرده و در نهایت به نفع چین خودکامه تمام شوند. بنابراین، درس پنجم این است که برای پیروزی در جنگ سرد جدید، به چیزی بیش از قدرت سخت لازم است.
یک رقابت با حاصل جمع صفر
شاید نتایجی بین پیروزی و شکست هم وجود داشته باشد. دولت اول ترامپ چین را یک رقیب راهبردی اعلام کرد، اما در ادامه بهدنبال توافقی تجاری رفت که قرار بود روابط را دگرگون کند (که نکرد). بایدن نیز تلاش کرد تا با وجود تشدید رقابتهای فناورانه و امنیتی، چین را در زمینه تغییرات اقلیمی با خود همراه کند، اما موفق نشد. ترامپ در دورۀ دوم خود چین را با تعرفهها تحت فشار قرار داده و همزمان از یک معاملۀ بزرگ با پکن سخن میگوید. برخی تحلیلگران هم از این میگویند که برای تضمین صلح میان آمریکا و چین، باید تایوان را قربانی کرد. اما همۀ اینها بیفایده است: درس ششم این است که «توافقی بزرگ و زیبا» در کار نیست.
رقابت برای تعیین نظم جهانی، آن هم میان دشمنان ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک، بهندرت با مصالحه پایان مییابد. گاهی به خشونت کشیده میشود. و اگر هم صلحآمیز تمام شود، مثل جنگ سرد، معمولاً به این دلیل است که یکی از طرفین تسلیم شده است. انتظار نداشته باشید رقابت آمریکا و چین مسیر متفاوتی داشته باشد: این رقابت، ذاتاً با حاصل جمع صفر است.
چین نمیتواند بر آسیاـاقیانوسیه مسلط شود و به جایگاه برتری جهانی دست یابد، مگر آنکه قدرت آمریکا را کنار بزند یا نابود کند. آمریکا هم نمیتواند موقعیت خود را حفظ کند، مگر آنکه چین را از بزرگی و عظمت مورد نظر شی جینپینگ محروم سازد. شاید ایالات متحده بتواند با خیانت به تایوان یا پذیرش هژمونی چین در شرق آسیا، یک تنشزدایی موقتی بخرد. اما چرا باید انتظار داشت چنین توافقی پابرجا بماند، آن هم وقتی اعتمادبهنفس، قدرت زورگویی و تحقیر چین نسبت به رقیب در حال عقبنشینیاش رو به افزایش است؟
البته گفتوگو بیفایده نیست و جنگ هم اجتنابناپذیر نیست. دیپلماسی میتواند از محاسبات اشتباه جلوگیری کند. گاهی منافع مشترک ــمثل همکاری آمریکا و شوروی در زمینه جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهایــ با گذر زمان پدید میآید. اما این نبرد، بهاحتمال زیاد تا زمانی ادامه مییابد که پیروزش مشخص شود. پذیرش این واقعیت، نخستین گام برای پیروزی است.
دو شخصیت قدرتمند
کنفرانس هاپکینز دو روز پس از «روز رهایی» برگزار شد ــروزی که ترامپ با اعمال بالاترین تعرفههای گمرکی آمریکا در یک قرن اخیر، بازارهای جهانی را به هم ریخت. تنها چند روز بعد، او در پی ضربهای که از بازار اوراق قرضه خورد، عقبنشینی کرد؛ بیشتر تعرفهها علیه کشورهای دیگر را متوقف کرد و در عوض، آنها را علیه پکن افزایش داد. مسیر آشفتۀ دومین دورۀ ریاست جمهوری او یک نکته نهایی را آشکار میکند: رقابت آمریکا و چین در نهایت به تصمیمات افراد بستگی دارد ــو شاید به دگرگونیهای عمیقی که ترامپ در خودِ آمریکا رقم زده است.
در چین نیز شخصیتها اهمیت دارند. سیاست خارجی پکن در دوران شی جینپینگ به سطح جدیدی از جسارت جهانی رسیده است. او پذیرش خطر راهبردی ــو دشمنی آمریکاــ را بسیار بیشتر از پیشینیان خود تحمل میکند. شی با کنار گذاشتن رشد اقتصادی تمامعیار و جایگزین کردن آن با شور ایدئولوژیک و استبداد سختگیرانهتر، چین را برای «رژۀ طولانی جدید» آماده کرده است. تأثیر او بر رقابت آمریکا و چین تنها با ترامپ قابل مقایسه است.
ترامپ آغازگر «جنگ سرد جدید» بود. دولت اول او بنیانهای بسیاری را در زمینۀ تجارت، فناوری و مسائل دفاعی بنا نهاد که بایدن بعداً بر آنها تکیه زد. با این حال، ریاستجمهوری ترامپ باعث نگرانی متحدان، رفتارهای آشکارا ضددموکراتیک و تردید عمیق دربارۀ تعهد آمریکا به حضور جهانی شد. دورۀ دوم او تاکنون با افراطگراییهای بیشتری همراه بوده است.
از ژانویه تاکنون، ترامپ موجی از تعرفهها را علیه چین اعمال کرده و وعدۀ بودجهای تریلیوندلاری برای دفاع داده است. اما در عین حال، او شی را «یکی از باهوشترین افراد جهان» خوانده است. او دموکراسیهای همپیمان را رنجانده و خواستار امتیازات ارضی از آنها شده است. ترامپ مرزهای قدرت اجرایی را به آزمایش گذاشته و از ابزارهای دولت فدرال علیه مخالفان سیاسی خود استفاده کرده است.
سبک بیملاحظه، بداههمحور و چرخشهای ناگهانی او در سیاستگذاری، بدون شک برای کشورهایی که به اعمال باثبات و حرفهای قدرت آمریکا تکیه دارند، نگرانکننده است.
سخت میشود پیشبینی کرد که این مسیر به کجا میرسد یا اینکه آمریکا پس از دورۀ ترامپ چگونه کشوری خواهد بود. اما مسلم است که این وضعیت چشمانداز نگرانکنندهای را به وجود آورده است: اینکه جنگ سرد جدید میتواند به نزاعی میان دو کشور جنگطلب و آشوبگر تبدیل شود که میخواهند نظم بینالمللی لیبرال را واژگون کنند. در چنین سناریویی، بسیاری از کشورها بازنده خواهند بود، صرفنظر از اینکه پکن برنده شود یا واشنگتن.
شاید تلخترین درس در مورد جنگ سرد دوم این باشد: آینده این رقابت به این بستگی دارد که آیا دونالد ترامپ این نبرد میان ابرقدرتها را، که نزدیک به یک دهه پیش اعلامش کرده بود، به شکلی مسئولانه پیش میبرد یا چیزهایی را که انتظار میرفت رئیسجمهور آمریکا از آن دفاع کند، ویران خواهد کرد.
منبع: بلومبرگ
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
حمله موشکی به اسرائیل/ فرودگاه بنگوریون تعطیل شد؛ اسرائیلیها به پناهگاه رفتند
-
تحریمهای جدید آمریکا علیه ایران / ترامپ: میخواهم ایران کشور موفقی باشد
-
آخرین خبر از حکم اعدام تتلو
-
دو مذاکره مهم برای بازار طلا و ارز
-
دعوت عربستان از رهبران شورای همکاری خلیج فارس برای حضور در اجلاس با آمریکا در ریاض
-
رهبر انصارالله: مسئولیت جنایت غزه بر عهده کشورهای عربی است
-
معاون اول ترامپ: جنگ هند و پاکستان «به ما ربطی ندارد»
-
عراقچی: تصاویر ماهوارهای اخیر بخشی از عملیات روانی علیه ایران است
-
آکسیوس: دور بعدی مذاکرات یکشنبه در مسقط برگزار میشود/ دیدار خصوصی مقام اسرائیلی با ترامپ در آستانه سفر به منطقه